نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: اختلاف همسرم با خانواده ام

1312
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31117
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    اختلاف همسرم با خانواده ام

    سلام. خانومی 35 ساله هستم با پسر عمو یم حدود 5 سال هست ازدواج کردم البته از همون ابتدا مادرم با ازدواج ما مخالف بود اما کم کم رابطه اش با همسرم خوب شد چون فرزند آخر خانواده استم از لحاظ عاطفی هم خودم و هم مادر و پدرم به همدیگه وابستگی خیلی شدید داریم طوری که در طول روز چندین و چند بار به مامانم زنگ میزنم و چون خونمون به خونشون نزدیکه شاید هر روز به دیدنشون میرفتم که این امر همیشه باعث ناراحتی و بحث بین من و همسرم بود اما خوب هر بار به بدبختی مشکل رو حل میکردم. پدر و مادرم یه خونه اطراف تهران دارن همونجایی که خانواده و اقوام همسرم زندگی میکنند و تابستون بیشتر اوقات پدرو مادرم اونجا و دور از من زندگی میکنند ، مشکل من از اونجا شدت گرفت که هر بار اونجا میریم سر اینکه کجا بریم بحث داریم . من دوست دارم بیشتر خونه مادرم باشم و همسرم راضی نیست خونه اونا بیاد . هفته گذشته که رفتیم خونه پدرم بودیم که سر چیز بی ارزشی تو روی مادر و پدرم ایستاد و با قهر از خونه شون رفت بیرون و رفت خونه مامانش موند تا وقتی که من رو آورد تهران . الان یک هفته است که با پدر و مادرم روبرو نشده . هرچی بهش میگم بیا بریم خونشون میگه من دیگه اونجا نمیام تو خودت میخوای برو و از طرفی هم پدر و مادرم از دست همسرم دلخور هستند و گفتند دوست نداریم اون بیاد اینجا و باید حتما از ما عذر خواهی کنه ....خلاصه من این وسط گرفتار شدم . نه میتونم همسرم رو راضی کنم از اونا عذر خواهی کنه و نه اینکه میتونم از پدر و مادرم دست بکشم .....من رو لطفا راهنمایی کنید . در ضمن هنوز من و همسرم صاحب فرزند نشدیم و کلا همسرم بعد از هر اشتباهی عادت به عذر خواهی کردن نداره و خیلی غد و مغروره .....لطفا راهنمایی ام کنید .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24611
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    727
    تشکر شده 634 بار در 364 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : لطفا از سردگمی بیرونم بیارید....

    نقل قول نوشته اصلی توسط مامان پرنیا نمایش پست ها
    سلام. خانومی 35 ساله هستم با پسر عمو یم حدود 5 سال هست ازدواج کردم البته از همون ابتدا مادرم با ازدواج ما مخالف بود اما کم کم رابطه اش با همسرم خوب شد چون فرزند آخر خانواده استم از لحاظ عاطفی هم خودم و هم مادر و پدرم به همدیگه وابستگی خیلی شدید داریم طوری که در طول روز چندین و چند بار به مامانم زنگ میزنم و چون خونمون به خونشون نزدیکه شاید هر روز به دیدنشون میرفتم که این امر همیشه باعث ناراحتی و بحث بین من و همسرم بود اما خوب هر بار به بدبختی مشکل رو حل میکردم. پدر و مادرم یه خونه اطراف تهران دارن همونجایی که خانواده و اقوام همسرم زندگی میکنند و تابستون بیشتر اوقات پدرو مادرم اونجا و دور از من زندگی میکنند ، مشکل من از اونجا شدت گرفت که هر بار اونجا میریم سر اینکه کجا بریم بحث داریم . من دوست دارم بیشتر خونه مادرم باشم و همسرم راضی نیست خونه اونا بیاد . هفته گذشته که رفتیم خونه پدرم بودیم که سر چیز بی ارزشی تو روی مادر و پدرم ایستاد و با قهر از خونه شون رفت بیرون و رفت خونه مامانش موند تا وقتی که من رو آورد تهران . الان یک هفته است که با پدر و مادرم روبرو نشده . هرچی بهش میگم بیا بریم خونشون میگه من دیگه اونجا نمیام تو خودت میخوای برو و از طرفی هم پدر و مادرم از دست همسرم دلخور هستند و گفتند دوست نداریم اون بیاد اینجا و باید حتما از ما عذر خواهی کنه ....خلاصه من این وسط گرفتار شدم . نه میتونم همسرم رو راضی کنم از اونا عذر خواهی کنه و نه اینکه میتونم از پدر و مادرم دست بکشم .....من رو لطفا راهنمایی کنید . در ضمن هنوز من و همسرم صاحب فرزند نشدیم و کلا همسرم بعد از هر اشتباهی عادت به عذر خواهی کردن نداره و خیلی غد و مغروره .....لطفا راهنمایی ام کنید .
    شما ب این شدت وابستگی چرا کلا ازدواج کردین ؟؟؟؟

    ادم وقتی تشکیل زندگی میده باید با همسرش هماهنگ باشه

    و زندگی خودشو بسازه

    همسرتون حق دارن ، یه خورده ب فکر ایشونم باشین

    و فک نکنین اونچه شما میگین عین واقعیته و درسته

    سعی کنین با مشورت شوهرتون زندگی کنین
    امضای ایشان
    زندگی تو فقط در خدا خلاصه کن

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28860
    نوشته ها
    199
    تشکـر
    135
    تشکر شده 155 بار در 105 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : لطفا از سردگمی بیرونم بیارید....

    سلام.

    دوست عزیز ظاهرا تنها مشکل شما فقط در مورد رفت و آمد شما با خونوادتونه و مشکل بزرگی وجود نداره که این خیلی خوبه.

    ببینید همه ما خانوما تا زمانی که مجردیم طبیعتا خیلی به پدر و مادرمون وابسته ایم اما این وضعیت با ازدواج تغییر میکنه.

    پس از ازدواج همسر اولین اولویت میشه و باید وابستگیهایی که باعث اختلال در زندگی زناشویی میشه رو کم کنیم حتی اگه پدر و مادر باشن.

    همه ما عاشق والدینمون هستیم و من نمیگم فراموششون کنید و بهشون سر نزنید فقط باید رفت و آمد و تماسهاتون رو طوری مدیریت کنید که توی زندگی شخصی و رابطه با همسرتون اختلالی ایجاد نکنه.

    ایشون کاملا حق داره ناراحت بشه اگه هر روز شاهد این باشه که خونه تنهاست و شما پیش مادرتون هستین یا لحظه ای که نیاز داره شما کنارش بشینی دایم گوشی تلفن دستت باشه و با مادرتون صحبت کنین.

    سعی کنید حتما مواقعی به دیدن مادرتون برید که همسرتون سر کاره و منزل نیست؛
    خودتونو توجیه کنید که دیگه فقط دختر کوچولوی والدینتون نیستید٬ شما همسر هم هستید و مسئولیتهای دیگه ای هم به عهدتون هست و نیاز نیس هر هفت روز هفته خونه مادرتون باشین ٬ سعی کنید رفت و آمدتونو کمتر کنید؛
    هر زمان که قراره خونه مادرتون برید دقت کنید طوری نباشه که فعالیتهای خونتونو نیمه کاره به خاطر سرزدن به مادرتون رها کنید تا مبادا همسرتون با دیدن این صحنه فک کنه این رفت و آمدهای شما باعث سستی در انجام وظایفتون شده؛

    در مورد اینم که میگید خارج از شهر دوست دارید خونه مادرتون باشین باید بگم که بعد از ازدواج لازمه زن و شوهر نسبت به هم از خودگذشتگی داشته باشن و فقط به علایق خودشون فکر نکنن٬

    لابد میگید چرا شوهرتون از خودگذشتگی نکنه!
    مردها به دلیل اقتدار و قدرت طلبی که جزء ویژگیهای ذاتیشون هست ٬نیاز دارن تا همسرشون این قدرت رو در وجودشون بیشتر تثبیت کنن و بهش پر و بال بدن٬ مردها بدون داشتن اقتدار میشکنن و این خیلی خطرناکه!!!!

    شما وقتی قبول نمیکنی اونجایی که همسرت میخواد باشی در واقع اقتدارشو زیر سؤال بردی!
    اون لحظه شوهر شما فقط به این فکر میکنه که هیچ قدرتی در برابر شما نداره و این براش خیلی سنگینه.

    شما میتونین با هم صحبت کنین و قرار بزارین هر چند روز که اونجا هستین نصفشو خونه مادرتون باشین و بقیشو هرجایی که شوهرتون میخواد.

    و اگر همسرتون قبول نکرد و متقاعد نشد که برین خونه مادرتون مخالفت نکنید و اجازه بدید اقتدارش خودنمایی کنه.

    مطمئن باشید اگر از در محبت وارد بشید و نیازهای عاطفی و ذاتی همسرتون رو برآورده کنید آرامش سرتاسر وجودشونو فرامیگیره و از اون به بعد ایشون هستن که با آغوش باز به خواسته های شما اهمیت میدن.

    و در مورد عذر خواهی به نظرم شما یه مدت رفتن به خونه مادرتون رو قطع کنید٬قرار نیست ازشون دست بکشید این فقط برای یک مدت کوتاهه و قبلش به پدر و مادرتون توضیح بدید که قصدتون بهبود رابطه هاست.

    بعدش به همسرتون بگید که از این به بعد به خواسته ایشون بیشتر اهمیت میدید و تنها حاضرید با ایشون خونه مادرتون برید. البته این فقط برای آشتی نباشه٬ سعی کنید واقعا نظرتون همین باشه.

    در مورد اینکه عذر خواهی کنن چیزی نگید چون حساستر میشن٬ و فقط سعی کنید این مدت بیشتر بهشون توجه کنید و با رفتار و صحبتهاتون بگید که چقدر برای شما مهمن و مایلید همیشه در کنارشون باشید و دوس ندارید بدون ایشون خونه مادرتون برید.

    مطمئن باشید چند وقت که این رفتارها رو با چاشنی عشق و محبت قلبیتون ادامه بدید ایشون نظرشون تغییر میکنه و خودشون میخوان که با هم به دیدار مادرتون برید.
    ویرایش توسط asemun : 09-20-2016 در ساعت 02:00 AM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31117
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا از سردگمی بیرونم بیارید....

    سلامممنون از راهنمایی های ارزنده و دلگرم کننده تون ....فعلا من با همسرم مشکلی ندارم اون هم اگه بخواد بامن بیاد خونه مامانم دیگه مامانم قبول نمیکنه. مامانم خیلی از رفتار شوهرم ناراحته و گفته حقی نداری شوهرت رو بیاری خونه ما ...من هنوز این موضوع رو به شوهرم نگفتم میترسم بفهمه و ناراحت بشه و اوضاع بدتر بشه ....مامانم میگه خودت بیا اما اون دیگه حق نداره پاشو بذاره اینجا ......مامان و بابام خیلی تنها هستند و فقط من و شوهرم بهشون سر میزدیم . نمیتونم به دیدن مامانم نرم. حداقل هفته ای یک بار مجبورم به دیدنشون برم. اما با این وضعیت نمیدونم چیکار کنم. میخوام تصمیم بگیرم یه مدتی اونجا نرم اما مامان و بابام طاقت ندارن و وقتی یک هفته من رو نمیبینن هر دو افسرده و بیمار میشن. نمیخوام به خاطر من مریض بشن یا غصه بخورن....میتونم شوهرم رو راضی کنم با من بیاد خونه مامانم اما مامانم رو چیکار کنم که ناراحته و گفته شوهرت رو نیار اینجا ....پدرم هم از دست شوهرم خیلی ناراحته.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28860
    نوشته ها
    199
    تشکـر
    135
    تشکر شده 155 بار در 105 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : لطفا از سردگمی بیرونم بیارید....

    خواهش میکنم. خوشحال میشم اگه بتونم کمکی کرده باشم.

    درسته پدر و مادرتون حق دارن به خاطر بی احترامی که بهشون شده ناراحت باشن

    و همسرتون باید بپذیره که رفتار اشتباهی داشته٬ پدر و مادر شما حکم پدر و مادر خودشون رو دارن و نباید دلشونو میشکستن.

    ایشون باید از پدر و مادرتون دلجویی کنن٬ که خدا رو شکر اونطور که گفتید میتونید همسرتونو متقاعد کنید که به دیدنشون برید.

    اما همونطور که توی حرفاتون مشخصه والدین شما علاقه و وابستگی زیادی به شما دارن و مطمئنا خوشبختی و آرامش شما براشون خیلی مهمه٬ پس شما میتونید به مرور زمان به آرومی با صحبت کردن متقاعدشون کنید حضور همسرتون رو بپذیرن.

    از اینکه این کدورت آرامش رو از شما گرفته بهشون بگید٬ بگید که خوشی شما در گرو خوشحالی دو طرفه و نمیتونید ببینید کسانی که دوستشون دارید اینطور با هم مشکل داشته باشن.

    مطمئن باشید پدر و مادرتون با گذشت زمان آرومتر میشن و به خاطر علاقشون به شما کوتاه میان.

    صبر و حوصله داشته باشید٬ مشکلات با صحبت کردن قابل حل هستن.
    ویرایش توسط asemun : 09-20-2016 در ساعت 03:32 PM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد